علیرضا وامروزش
سلام.خوبی مامان جونم؟عیدت مبارک گل پسرم. چی بگم از امروز و کارهای شما؟اول از دیشب بگم که ساعت ٣ از خواب بیدار شدی و تا ٦ نخوابیدی.بعد هم که خوابیدی ساعت ٩ بیدار شدی.منم تا دیدم مامان راضی اومد دادمت بهش وخوابیدم تا ساعت ١٠ انقدر حال دادکه نگو.البته بگما با کوچیکترین صدات از خواب می پریدم ولی همین که ١٠ بعد از مدت ها خوابیدما کلی خستگیم در رفت. امروز نو عید بابا شعبون بود(اولین عید بعد از فوت هر کس رو میگن نو عید_بعضی ها هم اولین عید بعد از چهلم متوفی را نوعید میدونن.رسم بابا شعبون اینا همون اولی بود)از صبح قرار بود با مامان راضی وبابا حبیب بریم که بابا حبیب ماشینش خراب شد و تا ساعت ٥ درگیر درست کردن ماشین بود بعد از درست کردن حاضر شدیم...